1 دل خراب از خندهٔ پنهان آن گل میشود سنگ این مینای خالی پرتو مل میشود
2 ساحل دریای آشوب است ترک اختیار موج بر خاشاک از افتادگی پل میشود
3 در طریق ما که نعل واژگون خضر ره است بیشتر خون بر سر تیغ تغافل میشود
4 سیل را کوتاهی دیوار عاجز میکند سد راه دشمن غالب تحمل میشود
5 پاک گردد هر که صائب دامن پاکان گرفت اشک شبنم سرخرو از دامن گل میشود