- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل خود به خود شکسته شود عشق پیشه را سنگ است در بغل می پر زور شیشه را
2 چشم بد ستاره به عاشق چه می کند؟ از کرم شب فروز چه غم شیر بیشه را؟
3 در ساز با خزان حوادث که همچو سرو بار دل است میوه بهار همیشه را
4 پیران شکار طول امل زود می شوند در خاک نرم، حکم روان است ریشه را
5 آورده است صورت شیرین برون ز سنگ فرهاد چون به سر ندهد جای تیشه را؟
6 شمع و شراب و شاهد من خون دل بس است برق از فروغ باده بود ابر شیشه را
7 رنگی به روی کار نیاری چو کوهکن از خون خویش تا ندهی آب تیشه را
8 صائب لباس برق نگردد حجاب ابر تا چند زیر خرقه توان داشت شیشه را؟