1 ز دل خیال میانش به در نمیآید ز لفظ معنی پیچیده بر نمیآید
2 نظر ز عارض او برنمیتوانم داشت بهشت اگر چه مرا در نظر نمیآید
3 پیام لطف تو با عاشق اختیاری نیست گرفتگی ز نسیم سحر نمیآید
4 به باددستی طوفان چه میکند لنگر شکیب با دل خودکام برنمیآید
5 شرر به آتش سوزنده بازگشت نمود حضور خاطر ما از سفر نمیآید
6 ز آبگینه او بر دلم غباری نیست که عاشقی ز پریشان نظر نمیآید
7 سبوی باده دل تنگ در جهان نگذاشت ز دست بسته مگو کار برنمیآید
8 دلم دونیم شد از دیدنش که میگوید که کار تیغ ز موی کمر نمیآید
9 چرا ز بیم کنار از کنار میگذری ترا که موی میان در نظر نمیآید
10 ازین چه سود که دریاست در گره او را چو دفع تشنهلبی از گهر نمیآید
11 ز شرم خنده او استخوان صبح گداخت شکر به حسن گلوسوز برنمیآید
12 که بر چراغ دل من زد آستین صائب که بوی سوختگی از جگر نمیآید