- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پروای خط آن غنچه مستور ندارد شکرخبر از قافله مور ندارد
2 گردید نهان درخط سبز آن لب میگون این شیشه خطر از می پرزور ندارد
3 بیمارگران را نبود تاب عیادت تاب نظر آن نرگس مخمور ندارد
4 هر چند شکسته است سفالین قدح ما آوازه ما کاسه فغفور ندارد
5 چون محضر بی مهر بود باد به دستش از داغ تو هر کس دل معمور ندارد
6 آوازه محال است ز یک دست برآید رحم است برآن پنجه که همزور ندارد
7 در شعله بود نور به اندازه روغن هر دیده که بی اشک بود نور ندارد
8 صائب همه بی نمکان بر سر شورند امروز که دیوانه ما شور ندارد