- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز سختی های دوران دیده بینا شود پیدا شرار زنده دل از آهن (و) خارا شود پیدا
2 جهد پیوسته نبض موج در دریای پرشورش دل آسوده هیهات است در دنیا شود پیدا
3 به خون خوردن گشاید عقده سر در گم عالم چنان کز باده روشن، ته دلها شود پیدا
4 گذارد سرو را از طوق قمری نعل در آتش به هر گلشن که آن سرو سهی بالا شود پیدا
5 ز شوق جستن آتش زیر پا دارد شرار من چه آسایش مرا از بستر خارا شود پیدا؟
6 توان در پرده شرم از عذار یار گل چیدن که حسن باده گلرنگ در مینا شود پیدا
7 به جز خفت ندارد حاصلی خشم و غضب صائب به غیر از کف چه از آشفتن دریا شود پیدا؟