1 هاله گرد ماه رخسارش خط شبرنگ بست؟ یا به دل بردن کمر ماه تمامش تنگ بست
2 کاروان حسن پنداری مسافر می شود کز خط مشکین، لب لعلش میان را تنگ بست
3 لنگر تمکین نگردد قاف، حسن شوخ را کوهکن تمثال شیرین را چسان بر سنگ بست؟
4 رنگ در هر دیدن از شاخی به شاخی می پرد وقت آن کس خوش که دل بر عالم بیرنگ بست
5 صائب از رنگین عذاران چشم بستن مشکل است چشم خود را چون حباب از باده گلرنگ بست؟
دیدگاهها **