- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دولت ز دستگیری مردم بپا بود فانوس این چراغ ز دست دعابود
2 هر غنچه واشود به نسیمی درین چمن مفتاح قفل جود ز دست گدا بود
3 بازیچه نسیم شود کاسه سرش هر دل که چون حباب اسیر هوا بود
4 پیکان دهن به خنده چو سوفار باز کرد تا کی گره به کار من بینوا بود
5 شرم حضورچشم ز تردامنان مدار آیینه را به چشم چه نور حیا بود
6 آماده شکست خودم زیر آسمان چون دانه ای که در دهن آسیا بود
7 روزی درین بساط به بخت است واتفاق ورنه شکر خوش است که رزق هما بود
8 شوید به آب تیغ ز دل زنگ زندگی هر کس که چون قلم به سخن آشنا بود
9 در آتشم ز کشمکش عقل خام خود آسوده آن سفینه که بی ناخدابود
10 صائب زخانقه به خرابات روی کن کانجا شکسته ای که بود بوریا بود