- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 وقت مجنون خوش که پا در دامن صحرا کشید در سواد اعظم چشم غزالان واکشید
2 مگذر از دریوزه دلها که از ارباب فقر آن توانگر شد که هویی بر در دلها کشید
3 سد راه عجز، ترک شیوه عاجزکشی است کور شد هرکس عصا از دست نابینا کشید
4 ابر ما بر آب گوهر می فشاند آستین پرده تلخی چرا بر روی خود دریا کشید
5 خاتم از شوق تو اینجا می کند قالب تهی تا به کی ای لعل خواهی سختی ازخارا کشید؟
6 (چون نشوید باغبان از باغ دست تربیت؟ آب شد سرو چمن چون سرو او بالا کشید)
7 سنگ گردیده است از فولاد جوهردارتر تیشه من بس که ناخن بر رخ خارا کشید
8 کشتنی ارباب غیرت را بتر از عفو نیست دشمن از کوتاه بینی انتقام از ما کشید
9 از سواد خاک، صائب نقد آسایش مجوی این رقم دست قضا بر شهپر عنقا کشید