- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 فلک به آبله خار دیده میماند زمین به دامن در خون کشیده میماند
2 طراوت از ثمر آسمانیان رفته است ترنج ماه به نار کفیده میماند
3 زمین ساکن و خورشید آتشین جولان به دست و زانوی ماتم رسیده میماند
4 نه سبزهاش به طراوت نه لالهاش به صفا فضای باغ به کشت چریده میماند
5 شکفته چون شوم از بوستان که لاله وگل به سینههای جراحت رسیده میماند
6 ز رشتههای سرشکم که چشم بد مرساد زمین به صفحه مسطر کشیده میماند
7 مگر همای سعادت هوای من دارد که دل به طایر شهباز دیده میماند
8 ز آب چشم که این تاک سبز گردیده است که این شراب به خون چکیده میماند
9 کمند حادثه را چین نارسایی نیست رمیدنی به غزال رمیده میماند
10 گلی که دیده شبنم به خون نشسته اوست به پشت دست ندامت گَزیده میماند
11 ز روی لاله ازان چشم برنمیدارم که اندکی به دل داغ دیده میماند
12 چو تیر راست روان بر زمین نمیمانند عداوتی به سپهر خمیده میماند
13 تمتع از رخ گل میبرند دیدهوران به عندلیب گلوی دریده میماند
14 ز بس که آبله دل ز هم نمیگسلد نفس به رشته گوهر کشیده میماند
15 سخنشناس اگر در جهان بود صائب مرا کدام غزل از قصیده میماند
16 جواب آن غزل است این که گفت عارف روم خزان به گونه هجران کشیده میماند