شکارانداز صیادی که من از صائب تبریزی غزل 4935

صائب تبریزی

صائب تبریزی

صائب تبریزی

شکارانداز صیادی که من هستم نظر بازش

1 شکارانداز صیادی که من هستم نظر بازش ز گیرایی نریزد خون صید از چنگل بازش

2 به صد بی تابی یوسف ز خلوت می دود بیرون اگر در خانه آیینه گردد عکس دمسازش

3 ز راه آب چون دزدان رودسرو چمن بیرون به هر گلشن که گردد جلوه گر سرو سرافرازش

4 خدا از آفت نزدیکی این ره را نگه دارد که من کیفیت انجام می یابم ز آغازش

5 مشو نومید از لطفش به خواری ها که پرتو را به خاک ار افکند خورشید،با خود می برد بازش

6 اگر صد بار برخیزد، همان بر خاک بنشیند به بال دیگران هرکس بود چون تیر پروازش

7 مگر مژگان گیرایش عنان داری کند، ورنه نگه می لغزد از رخساره آیینه پردازش

8 سر سودا ندارد بی نیازیهای او صائب وگرنه می فروشم من دو عالم رابه یک نازش

عکس نوشته
کامنت
comment