- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شکارانداز صیادی که من هستم نظر بازش ز گیرایی نریزد خون صید از چنگل بازش
2 به صد بی تابی یوسف ز خلوت می دود بیرون اگر در خانه آیینه گردد عکس دمسازش
3 ز راه آب چون دزدان رودسرو چمن بیرون به هر گلشن که گردد جلوه گر سرو سرافرازش
4 خدا از آفت نزدیکی این ره را نگه دارد که من کیفیت انجام می یابم ز آغازش
5 مشو نومید از لطفش به خواری ها که پرتو را به خاک ار افکند خورشید،با خود می برد بازش
6 اگر صد بار برخیزد، همان بر خاک بنشیند به بال دیگران هرکس بود چون تیر پروازش
7 مگر مژگان گیرایش عنان داری کند، ورنه نگه می لغزد از رخساره آیینه پردازش
8 سر سودا ندارد بی نیازیهای او صائب وگرنه می فروشم من دو عالم رابه یک نازش