1 آتشین رویی که شد آیینه دل آب ازو مرکز پرگار حیرت می شود سیماب ازو
2 نامسلمانی که تسبیح مرا زنار کرد چون دل قندیل می لرزد دل محراب ازو
3 گوهری را کز محیط عشق من خوش کرده ام خاتم جم می شود هر حلقه گرداب ازو
4 ماه شبگردی کز او ویرانه من روشن است چاکها در سینه دارد چون کتان مهتاب ازو
5 گل چه باشد پیش روی لاله رنگش، کز شفق خون خود را می خورد خورشید عالمتاب ازو
6 حسن عالمسوز او هر چند در صد پرده بود سرمه شد در دیده من پرده های خواب ازو
7 حرف گفتن در میان عشق و دل انصاف نیست صاحب منزل ازو، منزل ازو، اسباب ازو
8 از حجاب عشق صائب روی چون خورشید او رفت در ابر خط و چشمی ندادم آب ازو
دیدگاهها **