- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چشم گشایش از خلق نبود به هیچ بابم در بزم بیسوادان لب بسته چون کتابم
2 در ملک بی نشانی ازمن چه جرم سر زد؟ کز شش جهت فکندند در پنجه عقابم
3 هر چند کشتی من بر خشک بسته گردون نومید بر نگشته است یک تشنه از سرابم
4 محو محیط وحدت مستغرق وصال است من از ره تعین سرگشته چون حبابم
5 در زهد خشک باشد پوشیده مشرب من آب حیاتم اما خس پوش از سرابم
6 چون ماه نو تواضع با خاکیان نمایم با آن شکوه گردون گیرد اگر رکابم
7 هرگز دلم نبوده است بی داغ عشق صائب چسبیده است دایم بر اخگری کبابم