1 آبروی کعبه گر از چشمه زمزم بود کعبه دل را صفا از دیده پرنم بود
2 از خودآرا، دست بر دنیا فشاندن مشکل است در ته سنگ است هر دستی که با خاتم بود
3 می کند عالم به چشم سوزن عیسی سیاه تار و پود این جهان گر رشته مریم بود
4 هر که نتواند زدوش خلق باری برگرفت از گرانجانی حیاتش بار بر عالم بود
5 صبح، وصل مهر تابان از دم جان بخش یافت می شود روشن چراغش هر که صاحب دم بود
6 غنچه خسبان بیخبر از راز عالم نیستند کاسه زانوی اهل فکر، جام جم بود
7 آن که اول شعر گفت آدم صفی الله بود طبع موزون حجت فرزندی آدم بود
8 هر که صائب نفس سرکش را نسازد زیردست در حقیقت کمتر از زال است اگر رستم بود