-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اثر ز همت مستانه در شراب نماند فغان که در گهر شاهوارآب نماند
2 زبس که شیرمراکرداین ستمگر خون ز روزگار امیدم به انقلاب نماند
3 منم که از دل خود نیست قسمتم ورنه به دست کیست که فردی ازین کتاب نماند
4 به دلنوازی ما بست روزگارکمر کنون که هیچ اثر از دل خراب نماند
5 زفیض پیر مغان ناامید چون باشم که لعل در جگر سنگ بی شراب نماند
6 نداشت چاشنی بوسه پیش ازین دشنام ز اشک ما رگ تلخی درین گلاب نماند
7 اگر نمی چکدم خون ز دل غفلت نیست که نم ز تندی آتش درین کباب نماند
8 که رو به وادی دنیا پرفریب نهاد که در کشاکش ایام چون سراب نماند
9 هزار شکر که جز دل درین جهان صائب مرا امید گشایش به هیچ باب نماند