-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زمین نشسته به خاک سیاه از غم تو کبودپوش بو آسمان ز ماتم تو
2 ز اشتیاق تو خورشید داغ می سوزد چه محو لاله و گل گشته است شبنم تو؟
3 به حرف پوچ نفس خرج می کنی، غافل که نیست گنج دو عالم بهای یک دم تو
4 به نور عقل ز ظلمات نفس بیرون آی مگر به عید مبدل شود محرم تو
5 در نشاط و طرب می زنی، نمی دانی که حلقه در مرگ است قامت خم تو
6 بس است در غم دنیا گریستن، تا چند به شوره زار شود صرف آب زمزم تو؟
7 چه جای چشم، که هر نوک خار این وادی سزد که گریه کند خون به ابر بی نم تو
8 ترحمی به سلیمان عقل کن، تا چند به دست دیو خورد خون خویش خاتم تو؟
9 مدار خود به نصیحت نهاده ای صائب ترا گرفته غم عالم و مرا غم تو