زمین نشسته به خاک سیاه از صائب تبریزی غزل 6517

صائب تبریزی

صائب تبریزی

صائب تبریزی

زمین نشسته به خاک سیاه از غم تو

1 زمین نشسته به خاک سیاه از غم تو کبودپوش بو آسمان ز ماتم تو

2 ز اشتیاق تو خورشید داغ می سوزد چه محو لاله و گل گشته است شبنم تو؟

3 به حرف پوچ نفس خرج می کنی، غافل که نیست گنج دو عالم بهای یک دم تو

4 به نور عقل ز ظلمات نفس بیرون آی مگر به عید مبدل شود محرم تو

5 در نشاط و طرب می زنی، نمی دانی که حلقه در مرگ است قامت خم تو

6 بس است در غم دنیا گریستن، تا چند به شوره زار شود صرف آب زمزم تو؟

7 چه جای چشم، که هر نوک خار این وادی سزد که گریه کند خون به ابر بی نم تو

8 ترحمی به سلیمان عقل کن، تا چند به دست دیو خورد خون خویش خاتم تو؟

9 مدار خود به نصیحت نهاده ای صائب ترا گرفته غم عالم و مرا غم تو

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر