-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 غبار غم به می از جان غم پرور نمی خیزد به شستن از گهر گرد یتیمی بر نمی خیزد
2 فغان بی اثر در سینه عاشق نمی باشد ازین فولاد یک شمشیر بی جوهر نمی خیزد
3 غریبی رتبه اهل سخن را می کند ظاهر که تا در بحر باشد، نکهت از عنبر نمی خیزد
4 به زیر کوه غم دل همچنان بیطاقتی دارد سبکباری ازین کشتی به صد لنگر نمی خیزد
5 امید رستگاری نیست بی افتادگی، اما کسی کز طاق دل افتاد هرگز برنمی خیزد
6 نگردد پرده دار خبث باطن جامه زرین نجاست از نهاد سگ به طوق زر نمی خیزد
7 به دل دارم غباری از خط عنبرفشان او که چون گرد یتیمی از رخ گوهر نمی خیزد
8 به سعی آستین غمگساران کی هوا گیرد؟ غبار خاطری کز دامن محشر نمی خیزد
9 زمخموران که آبی در دل شب می خورد صائب؟ که بیتابانه آه از جان اسکندر نمی خیزد