1 غبار معصیت از عفو پایمال شود چو سیل واصل دریا شود زلال شود
2 درین بساط که نعمت ز هم نمی گسلد ادای شکر کسی می کندکه لال شود
3 چو شمع خودسرخودمی خورم ز غیرت عشق چرا به گردن او خون من وبال شود
4 دلی چو نافه پر از خون گرم می باید کجا به خرقه پشمین کس اهل حال شود
5 مباش غره به خوبی که دور چون برگشت به یک دوهفته مه چارده هلال شود
6 سبکروان به فتادن ز پای ننشینند شکست شهپر موج شکسته بال شود
7 جدا ازان لب میگون اگر شراب خورم حباب در قدحم عقده ملال شود
8 غبار خاطرآن تیغ می شود صائب اگر چوآب گهرخون من زلال شود