-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 غبار هستی ما پرده دار سیلاب است کتان طاقت ما شیر مست مهتاب است
2 دهان شیر بود خوابگاه وادی عشق حصار عافیت این محیط، گرداب است
3 چنان ز سیر چمن خاطرم گزیده شده است که شاخ گل به نظر آستین قصاب است
4 عیار آتش روی ترا چه می داند؟ هنوز دیده آیینه در شکرخواب است
5 اگر ز غیبت ما در حضور می افتند حضور خاطر ما در حضور احباب است
6 ترا چه بهره ز رنگینی کلام بود؟ که همچو طفلان چشمت به سرخی باب است
7 به دور زلف تو کفر آنچنان رواج گرفت که طاق نسیان امروز طاق محراب است
8 سر مشاهده عیب خود اگر داری کدام آینه بهتر ز عالم آب است؟
9 چرا خموش نگردند طوطیان صائب؟ سخن شناس درین روزگار نایاب است