- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مستی ز خط زیاده شد آن دلنواز را خط صبح نوبهار بود خواب ناز را
2 دیگر عنان دل نتواند نگاه داشت در جلوه هر که بنگرد آن سرو ناز را
3 با قهرمان عشق چه سازد غرور عقل؟ از کبک مست نیست حذر شاهباز را
4 عشاق را ز فقر مترسان که سادگی است نقش مراد، آینه پاکباز را
5 برهند اگر چه دولت محمود دست یافت گردن نهاد حلقه زلف ایاز را
6 از کار می روند به یکبار عاشقان موسم یکی است قافله های حجاز را
7 در آتشند سوختگان، تا بریده اند بر قد شمع جامه سوز و گداز را
8 ترسم که شیوه های هوس آفرین تو سازد نیازمند دل بی نیاز را
9 سر کن حدیث زلف که مقراض کوتهی است این خوش فسانه ها ره دور و دراز را
10 لب می خورد ز پاس زبان خون خود مدام ز اصلاح شمع، دل به دو نیم است گاز را
11 ماری است مار شید که در کیسه خوشترست در خانه واگذار نماز دراز را
12 شرم و حیاست لازم آغاز دلبری کم کم کنند باز، نظر شاهباز را
13 صائب گرفت رنگ حقیقت مجاز من تا یافتم حقیقت عشق مجاز را