به عزم رقص چون سرو قباپوش از صائب تبریزی غزل 3038

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

به عزم رقص چون سرو قباپوش تو برخیزد

1 به عزم رقص چون سرو قباپوش تو برخیزد زغیرت خون گل یک نیزه از جوش تو برخیزد

2 زخجلت باغبان بر خاک مالد روی گلها را غبار خط چو از رخسار گلپوش تو برخیزد

3 به استقبال یوسف وا کند آغوش پیراهن عبیری را که از صبح بناگوش تو برخیزد

4 غبار خط مناسب نیست آن رخسار نازک را مگر گرد یتیمی از در گوش تو برخیزد

5 گره گردد زبان غنچه گویا در آن محفل که مهر خامشی از چشمه نوش تو برخیزد

6 تو آن سرو قباپوشی ریاض آفرینش را که صبح از جا به انداز برو دوش تو برخیزد

7 زتمکین نکویی نامه سربسته را ماند خط سبزی که از لبهای خاموش تو برخیزد

8 تو گل در خوابگاه افشانی و من خون خود ریزم که از بهر چه این بی شرم از آغوش تو برخیزد

9 کدامین شعله رخسارست در خاطر ترا صائب؟ که سقف آسمان وقت است از جوش تو برخیزد

عکس نوشته
کامنت
comment