-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به عزم رقص چون سرو قباپوش تو برخیزد زغیرت خون گل یک نیزه از جوش تو برخیزد
2 زخجلت باغبان بر خاک مالد روی گلها را غبار خط چو از رخسار گلپوش تو برخیزد
3 به استقبال یوسف وا کند آغوش پیراهن عبیری را که از صبح بناگوش تو برخیزد
4 غبار خط مناسب نیست آن رخسار نازک را مگر گرد یتیمی از در گوش تو برخیزد
5 گره گردد زبان غنچه گویا در آن محفل که مهر خامشی از چشمه نوش تو برخیزد
6 تو آن سرو قباپوشی ریاض آفرینش را که صبح از جا به انداز برو دوش تو برخیزد
7 زتمکین نکویی نامه سربسته را ماند خط سبزی که از لبهای خاموش تو برخیزد
8 تو گل در خوابگاه افشانی و من خون خود ریزم که از بهر چه این بی شرم از آغوش تو برخیزد
9 کدامین شعله رخسارست در خاطر ترا صائب؟ که سقف آسمان وقت است از جوش تو برخیزد