-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پرده دار حرف دعوی کن لب خاموش را از دبستان بر میاور طفل بازیگوش را
2 مور بر خوان سلیمان خون خود را می خورد خرمن گل مایه حسرت بود آغوش را
3 نیست بر بالای دست خاکساری هیچ دست خشت خم می نوشد اول، باده سرجوش را
4 باغبان گل را کند سیراب از بهر گلاب ساقی از می بهر بردن می فزاید هوش را
5 جز پشیمانی سخن چینی ندارد حاصلی حلقه بیرون در کن در مجالس گوش را
6 مستی و مخموری عالم به هم آمیخته است دور باش نیش در دنبال باشد نوش را
7 این زمان در زیر بار کوه منت می روم من که می دزدیدم از دست نوازش دوش را
8 گرد آن چاه زنخدان در زمان خط مگرد بیشتر باشد خطر از چاهها خس پوش را
9 بر سر بی مغز، صائب کسوت پشمین منه از سر خوان تهی بردار این سرپوش را