1 آن ترک که خون می چکد از تیغ نگاهش برقی است که از چشم بود ابر سیاهش
2 این زخم نمایان من از شاهسواری است کز سوده الماس بود گرد سپاهش
3 طفلی به دلم پنجه فشرده است که باشد خون دو جهان لاله ای از طرف کلاهش
4 از سنبل آهش گل خورشید توان چید برخرمن هردل که می زند برق نگاهش
5 خورشید جهانتاب شود مردمک او هر حلقه چشمی که شود هاله ماهش
6 سیلی است خرامش که جهان خاروخس اوست درحوصله کیست که گیرد سر راهش ؟
7 هر دانه دل کز نظر عشق خورد آب تا خرمن افلاک رسد خوشه آهش
8 درخواب به ریحان بهشتش نتوان کرد چشمی که شود شیفته زلف سیاهش
9 سیمین ذقنی برده دلم را که به یوسف یک دم ندهد آب رسن بازی چاهش
10 صائب شود ایمن ز شبیخون حوادث هردل که شود آن شکن زلف پناهش