1 گوشه گیران که ز ایام کناری دارند همچو صیاد کمینگاه شکاری دارند
2 بوسه آن لب تیغ است و کنار از هستی عاشقان گر هوس بوس و کناری دارند
3 نور آیینه به اندازه خاکستر اوست تیره روزان دل خورشید شعاری دارند
4 گرچه چون آبله عشاق به ظاهر گرهند در سراپرده دل طرفه بهاری دارند
5 نیست ممکن که سرافراز نگردند چو گرد خاکساران که سر راه سواری دارند
6 سطحیان غور معانی نتوانند نمود بیشتر آینه ها نقش و نگاری دارند
7 چون توانند بتان چشم ز خودسازی بست؟ که ز هر پاره دل آینه داری دارند
8 نیست ممکن همه شب سیر چراغان نکنند در جگر، سوخته هایی که شراری دارند
9 به که در دامن روشنگر عشق آویزند سینه هایی که ز افلاک غباری دارند
10 همت از تربت آن قوم طلب کن صائب که ز سوز دل خود شمع مزاری دارند