شعور از زاهد خشک آن لب از صائب تبریزی غزل 2980

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

شعور از زاهد خشک آن لب می نوش می گیرد

1 شعور از زاهد خشک آن لب می نوش می گیرد زسنگ خاره دل آن چشم بازیگوش می گیرد

2 توان از بندگی آزادگان را صید خود کردن که قمری سرو را از طوق در آغوش می گیرد

3 سبوی باده را از دست هم گیرند مخموران نباشد بار بر دل هر که بار از دوش می گیرد

4 به همواری زفکر خصم بدگوهر مشو ایمن که اکثر پای مردم را سگ خاموش می گیرد

5 زراه بردباری خصم را شیرین زبان کردم که موم از نیش زنبوران به نرمی نوش می گیرد

6 بود بالاتر از گفتار، شان مهر خاموشی نگیرد خوان زنعمت آنچه از سرپوش می گیرد

7 چو مژگان می شود خار سر دیوارها رنگین چنین از ناله ام گر خون گلها جوش می گیرد

8 زبان خار تهمت کوته است از پاکدامانان به جرأت شمع را فانوس در آغوش می گیرد

9 به من صائب کجا همچشم گردد ابر نیسانی؟ که دریا از صدف پیش سر شکم گوش می گیرد

عکس نوشته
کامنت
comment