- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل آگاه به هر شورشی از جا نرود آب گوهر بسر از جوشش دریا نرود
2 غرض اهل دل از سیر و سفر آزارست می کشم دامن ازان خار که در پا نرود
3 بار غم از دل مجنون که تواند برداشت؟ ناقه لیلی اگر جانب صحرا نرود
4 از نفس زخم دل آینه ناسور شود درد عاشق به فسونسازی عیسی نرود
5 می اگر با خبر از آفت صحبت گردد هرگز از خم به پریخانه مینا نرود
6 چشم بینا دهن زخم دل آگاه است خون محال است که از دیده بینا نرود
7 نقطه بخت سیه، ریخته کلک قضاست این سیاهی به عرق ریزی دریا نرود
8 گره از کار جهان وانکند چون دم صبح دل شب هرکه به دریوزه دلها نرود
9 جلوه موج سراب آفت کوته نظرست صائب از راه به آرایش دنیا نرود