-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 احوال دل ز دیده خونبار روشن است حال درون خانه نمایان ز روزن است
2 روشندلان همیشه سفر در وطن کنند استاده است شمع و همان گرم رفتن است
3 در انتظام کار جهان اهتمام خلق مشق جنون به خامه فولاد کردن است
4 جوهر بس است بیضه فولاد را حصار آن را که دل قوی است چه حاجت به جوشن است؟
5 دست و دهن اگر چه نماید تنور رزق نسبت به دست کوته ما چاه بیژن است
6 شستن به اشک، گرد کدورت ز روی دل آیینه را به دامن تر پاک کردن است
7 ظالم به مرگ سیر نگردد ز خون خلق در خواب، کار تشنه لبان آب خوردن است
8 دل چون کمال یافت نهد پای بر فلک چون دانه خوشه گشت رجوعش به خرمن است
9 صائب ز خود برآی که شرط طریق عشق گام نخست از خودی خود گذشتن است