-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ارگ چه سیل فنا برد هر چه بود مرا ز بحر کرد کرم خلعت وجود مرا
2 ز بند وصل لباسی مرا برون آورد اگر چه مه چو کتان سوخت تار و پود مرا
3 ستاره سوخته ای بود چون شرر جانم ز قرب سوختگان روشنی فزود مرا
4 ز عمر رفته نصیبم جز آه حسرت نیست به جا نمانده ازان شمع غیر دود مرا
5 چنین که روی مرا کرده بی حیایی سخت عجب که چهره ز سیلی شود کبود مرا
6 ز خوش عیاری من سنگ امتحان داغ است ز خجلت آب شد آن کس که آزمود مرا
7 فغان که همچو قلم نیست از نگون بختی به غیر روسیهی حاصل از سجود مرا
8 به بینوایی ازین باغ پر ثمر صائب خوشم، که نیست محابایی از حسود مرا