ارگ چه سیل فنا برد هر چه از صائب تبریزی غزل 620

صائب تبریزی

صائب تبریزی

صائب تبریزی

ارگ چه سیل فنا برد هر چه بود مرا

1 ارگ چه سیل فنا برد هر چه بود مرا ز بحر کرد کرم خلعت وجود مرا

2 ز بند وصل لباسی مرا برون آورد اگر چه مه چو کتان سوخت تار و پود مرا

3 ستاره سوخته ای بود چون شرر جانم ز قرب سوختگان روشنی فزود مرا

4 ز عمر رفته نصیبم جز آه حسرت نیست به جا نمانده ازان شمع غیر دود مرا

5 چنین که روی مرا کرده بی حیایی سخت عجب که چهره ز سیلی شود کبود مرا

6 ز خوش عیاری من سنگ امتحان داغ است ز خجلت آب شد آن کس که آزمود مرا

7 فغان که همچو قلم نیست از نگون بختی به غیر روسیهی حاصل از سجود مرا

8 به بینوایی ازین باغ پر ثمر صائب خوشم، که نیست محابایی از حسود مرا

عکس نوشته
کامنت
comment