-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل اسیر طره عنبرفشانش چون کنم با دل مجروح با مشکین سنانش چون کنم
2 می چکد خون از گل رخسارش از تاب نگاه بوسه بر رخساره چون ارغوانش چون کنم
3 تیر آن ابرو کمان از جوشن الماس جست سینه خود را هدف پیش کمانش چون کنم
4 چشم او چشم مرا در سرمه خوابانیده است همزبانی با نگاه نکته دانش چون کنم
5 حرف نتواند بر آورد از دهانش سر برون من درین فکرم زبان را در دهانش چون کنم
6 آب شد بال سمندر از فروغ عارضش پرده های دیده را آیینه دانش چون کنم
7 ماه نورا هاله در آغوش نتواند گرفت حیرتی دارم که با موی میانش چون کنم
8 تا نگیرم تنگ آن موی میان را در بغل پیچ و تاب خویشتن خاطرنشانش چون کنم
9 چشم دل دارد زمن هر حلقه ای از زلف او من به این یک دل به زلف دلستانش چون کنم
10 خون ز فریادم چکید و در به رویم وانکرد با دل سنگین گوش باغبانش چون کنم
11 صائب آتش نفس گر شعله در عالم زند با زبان خامه آتش فشانش چون کنم؟