غنچه باغ حیا سر به گریبان از صائب تبریزی غزل 3288

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

غنچه باغ حیا سر به گریبان خندد

1 غنچه باغ حیا سر به گریبان خندد گل بی شرم بود آن که پریشان خندد

2 شد چراغ ره تاریک عدم خنده برق کس درین غمکده دیگر به چه عنوان خندد؟

3 داغ خورشید گذارند به لخت جگرش هر که چون صبح درین بزم، پریشان خندد

4 صبح را شرم شکر خند تو زندانی کرد غنچه گل به کدامین لب و دندان خندد؟

5 از ندامت همه دانند که گل خواهد چید بر رخ تیغ اگر زخم نمایان خندد

6 نشود زخم زبان خار ره گرمروان ریگ بر کشمکش خار مغیلان خندد

7 دل آگاه درین غمکده خرم نشود یوسف آن نیست که در گوشه زندان خندد

8 همه تن شانه شمشاد ازان دندان است که به طول امل زلف پریشان خندد

9 مایه عشرت صائب دل آگاه بود دهن صبح ز خورشید درخشان خندد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر