جسم اگر ازیکدگر ریزد از صائب تبریزی غزل 4885

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

جسم اگر ازیکدگر ریزد غباری گو مباش

1 جسم اگر ازیکدگر ریزد غباری گو مباش روح اگر ازتن هواگیرد بخاری گو مباش

2 برنیاید صبح راگر دست مهر از آستین بردل آفاق دست رعشه داری گو مباش

3 گر زجولان باز ماند آسمان طفل طبع خاکدان دهر را دامن سواری گو مباش

4 گر نباشد آسمان و ثابت و سیار او گلخن ایجاد را دود وشراری گو مباش

5 از زمین و آسمان عالم اگر خالی شود برسر گور خرابی سوکواری گو مباش

6 ما حریف برق جانسوز حوادث نیستیم مزرع امید ما را نوبهاری گومباش

7 نفس رادر دست اگر نبود عنان اختیار درکف بدمست تیغ آبداری گو مباش

8 دست ما خالی اگر باشد ز دنیای خسیس یوسف گل پیرهن رامشت خاری گو مباش

9 گر چراغ مه شود بر چرخ مینایی خموش کرم شب تابی میان سبزه زاری گو مباش

10 نیست صائب شکوه ای از ساده لوحیها مرا برید بیضای من نقش و نگاری گو مباش

عکس نوشته
کامنت
comment