تلخی ز لب لعل تو نشنفتم از صائب تبریزی غزل 5898

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

تلخی ز لب لعل تو نشنفتم و رفتم

1 تلخی ز لب لعل تو نشنفتم و رفتم خوش باش که ناکام دعا گفتم و رفتم

2 کردم سفر از خویش به آوازه یوسف بانگ جرس از قافله نشنفتم و رفتم

3 چون سیل سبکسیر به رخساره پر گرد خار و خس این بادیه را رفتم و رفتم

4 غافل نگذشتم ز سر خار ملامت از آبله هر گام گهر سفتم و رفتم

5 چون عود ز خامی نزدم جوش شکایت بوی جگر سوخته بنهفتم و رفتم

6 نعل سفرم جای دگر بود در آتش در سایه دنیا مژه ای خفتم و رفتم

7 دادند به من عرض متاع دو جهان را جز عبرت از آنها نپذیرفتم و رفتم

8 چون غنچه زباغی که نسیمش دم عیسی است از همت من بود که نشکفتم و رفتم

9 دود از جگر حوصله طور برآورد این داغ جگر سوز که بنهفتم و رفتم

10 هر کس گهری سفت درین بزم چو صائب من نیز ز مژگان گهری سفتم و رفتم

عکس نوشته
کامنت
comment