- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تلخی ز لب لعل تو نشنفتم و رفتم خوش باش که ناکام دعا گفتم و رفتم
2 کردم سفر از خویش به آوازه یوسف بانگ جرس از قافله نشنفتم و رفتم
3 چون سیل سبکسیر به رخساره پر گرد خار و خس این بادیه را رفتم و رفتم
4 غافل نگذشتم ز سر خار ملامت از آبله هر گام گهر سفتم و رفتم
5 چون عود ز خامی نزدم جوش شکایت بوی جگر سوخته بنهفتم و رفتم
6 نعل سفرم جای دگر بود در آتش در سایه دنیا مژه ای خفتم و رفتم
7 دادند به من عرض متاع دو جهان را جز عبرت از آنها نپذیرفتم و رفتم
8 چون غنچه زباغی که نسیمش دم عیسی است از همت من بود که نشکفتم و رفتم
9 دود از جگر حوصله طور برآورد این داغ جگر سوز که بنهفتم و رفتم
10 هر کس گهری سفت درین بزم چو صائب من نیز ز مژگان گهری سفتم و رفتم