-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شفق آلود شراب است مگر دستارم؟ که فتاده است به پا همچو سحر دستارم
2 هیچ وقت از گرو باده نیامد بیرون از سر پنبه میناست مگر دستارم؟
3 چه کنی سرزنش من، که قضا می بندد هر گل صبح به عنوان دگر دستارم
4 با دستان سر و دستار ز هم نشناسند ریشه چون صبح ندارد به جگر دستارم
5 هیچ کس را گنهی نیست در آشفتن من خودبخود گشت پریشان چو سحر دستارم
6 عشق از آن جوش که در مغز من انداخت، هنوز مضطرب چون کف دریافت به سر دستارم
7 سر برون نازده از چاک گریبان وجود رفت بر باد فنا همچو شور دستارم
8 من و از کوی مغان پای کشیدن صائب؟ گرو باده نگیرند مگر دستارم