-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 لنگر تن روح را نتواند از پرواز داشت موج دریا دیده را نتوان به ساحل بازداشت
2 ساقی ما در مروت هیچ خودداری نکرد نشأه انجام را در ساغر آغاز داشت
3 در جهان آب و گل، ویرانه ای از من نماند شغل خودسازی مرا از خانه سازی باز داشت
4 ساعد سیمین او را تا کلیم الله دید نسخه افسوس شد دستی که در اعجاز داشت
5 من چه دارم در نظر تا جان به آسانی دهم؟ کبک، باغ دلگشا از سینه شهباز داشت
6 عندلیب مست ما روزی که فارغبال بود هر طرف چندین کباب شعله آواز داشت
7 زنگ بر آیینه ام از قحط روشنگر نماند منت صیقل مرا محروم از پرداز داشت
8 یاد ایامی که در دریای بی پایان عشق کشتی ما بادبان از پرده های راز داشت
9 در غبار خط نهان چون دام زیر خاک شد زلف مشکینی که در هر موی چندین ناز داشت
10 بیش ازین صائب نمی آید ز من اخفای عشق شد مشبک پرده دل بس که پاس راز داشت