1 سبزه خط دود از آن رخسار آتشناک کرد دیده آیینه را جوهر پر از خاشاک کرد
2 سرنوشت جوهر از آیینه خواندن مشکل است آن خط نازک رقم را چون توان ادراک کرد؟
3 سر برآورد از زمین در عهد ما بی حاصلان تخم قارونی که موسی پیش ازین در خاک کرد
4 ابر رحمت در دهانش گوهر شهوار ریخت چون صدف هر کس درین دریا دهن را پاک کرد
5 چون نریزد از زبان ما صفیر دلخراش؟ چون قلم درد سخن ما را گریبان چاک کرد
6 مزرع بی حاصل من داغ دارد برق را کهربایی می تواند خرمنم را پاک کرد
7 چون نترسد دیده من از غبار خط او؟ زلف صیادش در اینجا دام را در خاک کرد
8 گرچه صائب می چکد آب گهر از کلک من دام بتوان در غبار خاطرم در خاک کرد