1 آن کف نظارگی، این از دو عالم می برد در میان این دو یوسف فرق ای بینا ببین
2 گر ندیدی ترجمان رازهای غیب را آن خط نازک رقم را گرد آن لبها ببین
3 در چنین وقتی که از خط صبح محشر می دمد چشم خواب آلود آن معشوق بی پروا ببین
4 این سفر کوته نمی گردد به شبگیر بلند عمر جاویدان به دست آر آن قد رعنا ببین
5 آسمان را یک نفس از شور عشق آرام نیست زین می پر زور دست افشانی مینا ببین
6 دیده را صائب ز خورشید قیامت آب ده بعد ازان بر چهره آن آتشین سیما ببین
7 روی در میخانه کن آرامش دلها ببین عالمی را فارغ از اندیشه فردا ببین
8 این تعین چون حباب از بسته چشمی های توست چشم بگشا، هیچی خود را درین دریا ببین
9 عشق بی معشوق هیهات است گردد جلوه گر در لباس بید مجنون جلوه لیلی ببین
10 نسبت دیوانه و شهرست طوفان و تنور عرض سودای مرا در دامن صحرا ببین
دیدگاهها **