1 که یارب گرم در رخسار آن نازک میان دیده؟ که آن موی کمر چون موی آتش دیده پیچیده
2 مهیای دعا شو چون روان شد اشک از دیده که نقش مهر گیرد خوب کاغذهای نم دیده
3 خموشی پرده پوش عیب باشد بی کمالان را ز بیداران بود در زیر دامن پای خوابیده
4 کمال ناقصان در شهرت بی عاقبت باشد کز انگشت اشارت ماه نو بر خویش بالیده
5 به آزادی ز تاراج خزان سالم توان جستن که سرسبزست دایم سرو از دامان برچیده
6 مکن گردنکشی با خلق اگر از هوشیارانی که فیل مست گردون چون ترا بسیار مالیده
7 اگر صد سال سالک چون فلک گرد جهان گردد نگردد تا به گرد خود، نمی گردد جهان دیده
8 نگردد سنگ راه فکر رنگین دوری منزل حنا یک شب به هندستان رود با پای خوابیده
9 به موزونی علم نتوان شدن صائب به آسانی که بهر مصرعی یک عمر خود بر خود سرو پیچیده
دیدگاهها **