1 آن نرگس بیمار، عجب هوش ربایی است این ظالم مظلوم نما طرفه بلایی است
2 در چشم تو گل پرده نشین است، وگرنه هر موجه ای از ریگ روان قبله نمایی است
3 زنهار ز ما بار مجویید که چون سرو از باغ جهان حاصل ما دست دعایی است
4 حسنی که به صورت بود انجام پذیرد بیچاره اسیری که گرفتار ادایی است
5 چون قطره باران نکشم رنج غریبی هر گوشه مرا همچو صدف خانه خدایی است
6 از اطلس گردون گذرد راست چو سوزن از راستی آن را که درین راه عصایی است
7 رندی است که اسباب وی آسان ندهد دست سرمایه تزویر، عصایی و ردایی است
8 همچشم حبابم که درین قلزم خونخوار کسب من سرگشته همین کسب هوایی است
9 هر بند گرانی که کند عقل سرانجام در پیش سبکدستی می، بند قبایی است
10 صائب نتواند ز نظر اشک نریزد آن را که نظر بر رخ خورشید لقایی است