- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن رخ گلرنگ می باید زصهبا بشکفد سهل باشد غنچه گل بشکفد یا نشکفد
2 گر به ظاهر سرکش افتاده است، اما در لباس یوسف مغرور بر روی زلیخا بشکفد
3 عیش این گلشن به خون دل چو گل آمیخته است غوطه در خون می زند هر کس که اینجا بشکفد
4 می ربایندش زدست یکدگر گلهای باغ چون نسیم صبحدم از هر که دلها بشکفد
5 حرص نوش از نیش گردیده است چشمش را حجاب کوته اندیشی که از لذات دنیا بشکفد
6 خنده های بی تأمل را ندامت در قفاست زود بی گل گردد آن گلبن که یکجا بشکفد
7 عیش چون شد عام، گردد پرده چشم حسود وای بر آن گل که در گلزار تنها بشکفد
8 گر به خاکم بگذری ای نوبهار زندگی استخوانم همچو شاخ گل سراپا بشکفد
9 گوشه گیرانند باغ دلگشا صائب مرا غنچه من از نسیم بال عنقا بشکفد