- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن خوش پسر برآمد از خانه می کشیده مایل به اوفتادن چون میوه رسیده
2 ناز بهانه جو را بر یک طرف نهاده شرم ستیزه خو را در خاک و خون کشیده
3 مالیده آستین را تا بوسه گاه ساعد تا ناف پیرهن را چون صبحدم دریده
4 بوی کباب دلها پیچیده در لباسش خون هزار بیدل از دامنش چکیده
5 چشم از فسانه ناز در خواب صبحگاهی مژگان ز دل فشاری دست نگار دیده
6 برق سبک عنان را مژگان خوش نگاهش میدان به طرح داده چون آهوی رمیده
7 گل ز انفعال رویش در خار گشته پنهان ریحان ز شرم خطش بر خاک خط کشیده
8 مژگان ز شوخ چشمی بر هم نهاده شمشیر از بیم جان، نگاهش در گوشه ای خزیده
9 خود را به چشم عاشق بر خویش جلوه داده هر گام ان یکادی بر حسن خود دمیده
10 برقی ز ابر جسته هر جا که رم نموده سروی ز خاک رسته هر جا که آرمیده
11 دیگر ندیده خود را تا دامن قیامت صائب کسی که او را مست و خراب دیده