-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 ترا ز جان غم مال ای خسیس بیشترست علاقه تو به دستار بیشتر ز سرست
2 خطر به قدر فزونی است مالداران را که خون فاسد، آهن ربای نیشترست
3 مریز پیش بخیل آب روی خود زنهار که آب تیشه سزاوار نخل بی ثمرست
4 زمین پاک بود کهربای دانه پاک صدف ز پاکی دامن همیشه پرگهرست
5 ز آفتاب نگردد به رنگ و بو غافل درین ریاض چو شبنم کسی که دیده ورست
6 ترا ز داغ عزیزان رفته نیست خبر وگرنه لاله این باغ، پاره جگرست
7 زبان شکوه ندارم ز خاکساریها چگونه سبز شود دانه ای که پی سپرست؟
8 درآ به عالم بی انقلاب بیرنگی که ماهتاب و کتان همچو شیر با شکرست
9 یکی هزار شد از سینه بیقراری دل به مرغ وحشی ما آشیانه بال و پرست
10 ز پرده سوزی شب، صبح شد گریبان چاک عدوی پرده خویش است هر که پرده درست
11 به مرگ باز نمانند سالکان ز طلب میان ره نکند خواب هر که دیده ورست
12 می رسیده ز خم جلوه می کند در جام نهفته های پدر جمله ظاهر از پسرست
13 به قدر پاس ادب فیض می رساند حسن که جای بهله کوتاه دست، بر کمرست
14 ز دلشکستگی خود غمین مشو صائب که شیشه چون شکند در دکان شیشه گرست