- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عرق به چهره نشسته است آن پریوش را که دیده است به این آبداری آتش را؟
2 ز عکس خویش در آیینه روی می پوشد چگونه رام توان کرد آن پریوش را؟
3 مکن اشاره ابرو به کار بوالهوسان مزن به صید زبون، تیر روی ترکش را
4 گهر به رشته برون آید از پریشانی به زلف یار گذار این دل مشوش را
5 نیام سوز بود تیغ برق بی زنهار نهان چگونه توان داشت عشق سرکش را؟
6 زمال، حرص محال است سیر چشم شود که سوختن نبود اشتهای آتش را
7 ز دل میار نسنجیده حرف را به زبان عنان کشیده نگه دار اسب سرکش را
8 به خاکساری ما صرفه نیست خندیدن مکن به جام سفالین شراب بی غش را
9 گهر به سنگ زدن صائب از بصیرت نیست مخوان به مردم بی درد شعر دلکش را