- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عرق نه از رخ آن گلعذار می ریزد ستاره از فلک فتنه بار می ریزد
2 گره به رشته پرواز من گلی زده است که از نسیم توجه ز بار می ریزد
3 بنای زندگی خضر هم به آب رسید هنوز از لب تیغش خمار می ریزد
4 حذر ز صحبت ناجنس حرز عافیت است که خون ز سر انگشت خار می ریزد
5 درین زمانه که رسم گرفتگی عام است چگونه رنگ ز دست بهار می ریزد؟
6 چو تاک سر زده، هرجا که حرف می گذرد سرشکم از مژه بی اختیار می ریزد
7 لبی که تنگ شکر شد دهان ساغر ازو به چشم من نمک انتظار می ریزد
8 مرا به زخم زبان خصم می دهد تهدید به چاک پیرهن شعله خار می ریزد
9 صفیر خامه صائب بلند چون گردد ز آبگینه دلها غبار می ریزد