1 مرا تعجب از آن پُرحجاب میآید که در خیال چه سان بینقاب میآید
2 ز نوشخند تو زهر عتاب میبارد ز حرف تلخ تو کار شراب میآید
3 ز روی گرم تو دلها چنان ملایم شد که زخم آینه بر هم چو آب میآید
4 ز نغمه مستی می میکنند مخموران درین چمن ز هوا کار آب میآید
5 قدم شمرده نهد حسن در قلمرو خط چو عاملی که به پای حساب میآید
6 مگر ز توبه پشیمان شد آن بهار امید که رنگ رفته به روی شراب میآید
7 به بر چگونه کشم آن میان نازک را که در خیال به صد پیچ و تاب میآید
8 مگر ز صبح بنا گوش یار نور گرفت که بوی یاسمن از ماهتاب میآید
9 حریف عشق نگردیده پرده ناموس کجا نهفتن بحر از حباب میآید
10 ز خط یار نظر بستن اختیاری نیست که از مطالعه بیخواست خواب میآید
11 جز این که گرد برآرد ز هستیم صائب دگر چه زین دل پر اضطراب میآید