بس است تیغ تغافل من بلاجو از صائب تبریزی غزل 644

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

بس است تیغ تغافل من بلاجو را

1 بس است تیغ تغافل من بلاجو را مکن به خون من آلوده تیغ ابرو را

2 کجاست جاذبه طالع سلیمانی؟ که آورد به سرای من آن پریرو را

3 چو داغ لاله به خون کعبه غوطه زد آن روز که غمزه تو کمر بست تیغ ابرو را

4 کناره کردن مجنون ز خلق، تعلیمی است که می توان به نگه رام کرد آهو را

5 کسی سرآمد گلزار غنچه خسبان است که بشکند سرش از بار درد، زانو را

6 نهال قامت چابک سوار من تیری است که هست خانه زین، خانه کمان او را

7 ملایمت سپر و جوشن ضعیفان است ز زخم تیغ خطر نیست خامه مو را

8 اگر نه رتبه نظم است، از چه رو صائب مقام بر سر چشم است بیت ابرو را؟

عکس نوشته
کامنت
comment