خیره گردد دیده از صائب تبریزی دیوان اشعار 613

صائب تبریزی

صائب تبریزی

صائب تبریزی

خیره گردد دیده صبح از جلای داغ من

1 خیره گردد دیده صبح از جلای داغ من داغ دارد مهر تابان را صفای داغ من

2 نیست گر صحرای محشر سینه گرمم، چرا می پرد چون نامه هر سو پنبه های داغ من؟

عکس نوشته
کامنت
comment