- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرا از عشق داغی بر دل افگار بایستی چراغی بر سر بالین این بیمار بایستی
2 نمی شد فرصت خاریدن سر باددستان را به مقدار خرابی گر مرا معمار بایستی
3 غلط کردم نیفتادم به فکر ظاهرآرایی به جای عقل در سر طره دستار بایستی
4 نباشد تکیه گاهی غنچه را بهتر ز شاخ گل سر منصور را بالین ز چوب دار بایستی
5 جنون را می نماید چون فلاخن سنگ دست افشان دل دیوانه ما بر سر بازار بایستی
6 به آبم راند غفلت، ورنه این عمر گرامی را که در گفتار کردم صرف، در کردار بایستی
7 دهان مور را پر خاک دارد بی زبانی ها مرا تیغ زبان چون مار بی زنهار بایستی
8 نشد از چشم شوخ او نگاهی قسمتم هرگز مرا هم بهره ای زین دولت بیدار بایستی
9 یکی صد شد ز تسبیح ریایی عقده کارم مرا از خط ساغر بر کمر زنار بایستی
10 به تار اشک صائب می کشیدم ریگ هامون را به قدر جرم اگر تسبیح استغفار بایستی