باد بهار مرهم دلهای خسته از صائب تبریزی غزل 1954

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

باد بهار مرهم دلهای خسته است

1 باد بهار مرهم دلهای خسته است گل مومیایی پر و بال شکسته است

2 شاخ از شکوفه پنبه سرانجام می کند از بهر داغ لاله که در خون نشسته است

3 وقت است اگر ز پوست برآیند غنچه ها شیر شکوفه زهر هوا را شکسته است

4 این سبزه نیست بر لب جو رسته، نوبهار بر زخم خاک، مرهم زنگار بسته است

5 زنجیریی است ابر که فریاد می کند دیوانه ای است برق که از بند جسته است

6 پایی که کوهسار به دامن شکسته بود از جوش لاله بر سر آتش نشسته است

7 افسانه نسیم به خوابش نمی کند از ناله که بوی گل از خواب جسته است؟

8 از جوش گل، ز رخنه دیوار بوستان خورشید در کمین تماشا نشسته است

9 صائب به هوش باش که داروی بیهشی باد بهار در گره غنچه بسته است

عکس نوشته
کامنت
comment