- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بهار از روی گلرنگ تو با برگ و نوا گردد تو چون در جلوه آیی شاخ گل دست دعا گردد
2 از ان ابرو به دیدن صلح کن در ساده روییها که این محراب در ایام خط حاجت روا گردد
3 به جوش آورد خون بوسه را دست نگارینش که در ایام گل مرغ چمن رنگین نوا گردد
4 خیال او زشوخی خار در پیراهنم ریزد پس از عمری که مژگانم به مژگان آشنا گردد
5 زنعل واژگون محمل لیلی نیم غافل کجا مجنون من گستاخ از بانگ درا گردد؟
6 کمند جذبه آهن ربا را در نظر دارد اگر سوزن به دام رشته گاهی مبتلا گردد
7 چو دل افتاد نازک، بار منت بر نمی تابد زصیقل بیشتر آیینه من بی جلا گردد
8 سعادتمندی درویشی آن کس را که دریابد اگر بر بوریا پهلو نهد بال هما گردد
9 زجذب می پرستی خالی آید بر زمین صائب اگر در بی شعوری ساغر از دستم رها گردد