بهار زندگانی با خزان از صائب تبریزی غزل 3114

صائب تبریزی

صائب تبریزی

صائب تبریزی

بهار زندگانی با خزان همدوش می باشد

1 بهار زندگانی با خزان همدوش می باشد گل این بوستان خمیازه آغوش می باشد

2 دوامی نیست حسن نازپروردان بستان را که خون لاله و گل هفته ای در جوش می باشد

3 به تلخی تا نکرد از خواب شیرین پشه بیدارم ندانستم که نیشی لازم هر نوش می باشد

4 مکن ای خرمن گل سرکشی با ما تهیدستان که این اوراق را شیرازه از آغوش می باشد

5 نباشد دیده های شرمگین را بهره از روزی تهی چشمی زنعمت قسمت سرپوش می باشد

6 مرا از خانه زنبور شهد این نکته روشن شد که چون افتاد منزل مختصر، پرنوش می باشد

7 زجوش باده تا شد خشت خم سیراب، دانستم که رزق خاکساران باده سرجوش می باشد

8 سراپا چشم شو تا دامن مطلب به دست آری که زر چون حلقه گردد جای او در گوش می باشد

9 ببند از گفتگو لب تا دلت روشن شود صائب که این آیینه را صیقل لب خاموش می باشد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر