- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کسی تاب خدنگ غمزه آن دلربا دارد که چون آیینه از جوهر زره زیرقبا دارد
2 در آن وادی که من از تشنگی بر خاک می غلطم سراب ناامیدی جلوه آن بقا دارد
3 به اندک روزگاری تاک شد از سرو رعناتر نگردد زیر دست آن کس که دستی در سخا دارد
4 ندیدم یک نفس راحت زحس ظاهر و باطن چه آسایش در آن کشور که ده فرمانروا دارد؟
5 من آن آتش نو امر غم که چون از یکدگر ریزم زگرمی استخوانم شمع در راه هما دارد
6 مرا بیطاقتی محروم دارد از وصال او که از آتش شرر را اضطراب دل جدا دارد
7 فریب دولت ده روزه دنیا مخور صائب که آخر بدورق گرداندنی بال هما دارد